روز مرگم...
روز مرگم چه روز شلوغیست چه درداور است هرقدر که نبودی امروز هستی پرنگ تر از همیشه زیر تابوتم را میگیری چرا تو که میدانی از هر فاصله ای حست میکنم پس چرا جسم بی جانم را هوایی میکنی سرد شدم بخ زدم خوشحال بودم که دیگر چیزی را حس نمیکنم ولی باز هم دستانت گرمم کرد ببینم دیگر نگران ان نیستی که کسی تو را با من ببیند اشک میرزی چرا گفتم دوست دارم تو گفتی بمیر من فقط خواستم حرفت را زمین نندازم مادرم را میبینی گل رزی را که اوردی ارامش نمیکند جفا کردم تنها به او فقط او مرا با همه ی اشتباهاتم دوستم داشت امروز اینجا این خاک سرد تمام ان چیزیست که تو برای من خواستی و عشق وعشق و عشق تمام ان چیزی بود که من برای تو خواستم عشق و مرگ تراژیدی زیبایست نه؟؟
نظرات شما عزیزان:
به سایت دهکده سر بزن نظر بزار به مدت 1 هفته تبادل بنر هم میکنم ... منتظرت هستم نظر بزار میام وبت بازم واست نظر میزارم بازدید هم میفرستم موفق باشی